امروز هم سپری شد .
گاهی با خودمون میگیم یه روز عالی بسازیم
ولی از جریاناتی که ناگهانی درش قرار داده میشیم
بی اطلاعیم
و این قدرت مدیریت و درک ما از خودمون و عقایدمون رو میطلبه .
راستش امروز نمیدونم ،
شاید برای چندمین بار در زندگیم ، احساس تنهایی و غریبی کردم
ولی نه حس تنهایی به معنایی که کسی همدمت نباشه .
نه !
احساس تنهایی در عقیده کردم .
با تمام جونم درک کردم شبیخون فرهنگی رو
و اینکه واکسینه شدن در برابر این ویروس چقدر مهمه !
از امام صادق علیه السلام توی کتاب خصائص المومنین
خوندم که شیعیان ما کر و لالند .
نمیدونم شاید هر کسی برداشتی از این حدیث داشته باشه
ولی برداشت من این بود
و امروز تونستم به بخشی از اون عمل کنم
و فهمیدم چقدر بقیه از رفتار من حس نادانی
رو برداشت میکنن در حالیکه منظور من و امثال من
اینه که به قولی بزنیم کوچه چپی تا فضای
مهمونیمون تخریب نشه .
مهمونی هم یه فضای ه . چون میهمان برکته !
صداهایی که به در و دیوار خونه میخوره
همه تو جون و بطن و اتم به اتم خونه میشینه .
برای همینه یه خونه ای حس آرامش داره
یه خونه ای حس کسالت یه خونه ای شادی پر هیجان یه خونه ای غم و تشویش و .
بگذریم از اینکه همه فکر کنن من نادونم یا به مد نیستم .
بیاید دور بریزیم همه ی تفکرات غربی رو
زندگی ما ، ما هستیم نه دیکته ای از غرب .
گاهی خودمون، عاملِ این هستیم که در کنج بنشینیم
و از زمین و زمان بهمون فشار وارد بشه و .
گاهی خودمون هستیم که با رعایت نکردنِ محدودیت ها
و خطوط قرمز و نارنجیِ شخصیتِ
خودمون ، باعث میشیم که بقیه از خطِ قرمز ها هم فراتر بروند
و فکرِ ما رو مشغول کنن.
یک فردِ منحصر بفردِ مستقلِ کامل .
که برای زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعیمون تصمیم های
اساسی و پایه ای میگیریم .
از دانشگاه رفتن گرفته تا ازدواج ،که مهمترین تصمیمِ زندگیمونه بنظرم .
بهتره برای برنامه ریزی های زندگیمون، جو زده عمل نکنیم .
با فکر و با درنظر گرفتنِ همه ی روحیات خودمون یک برنامه بریزیم .
خیلی وقتا اگه تو حالِ بدمون یکی بیاد کمکمون ، بدتر میشیم .
چون تلاشی برای تغییر حالتمون نمی کنیم و
اون نفر، داره همه کارهای ما رو انجام میده .
ما بدتر خودمون رو چتر میکنیم و می افتیم .
این طول میکشه تا حالمونو خوب کنه .
پس باید رو پاهای خودمون وایسیم .
دنیای زیبای بچه ها چقدر شیرینه . . .
یا تجربه ش کردید یا نه ! اگه نه ان شاالله زود زود حتما تجربه ش کنید .
اینم باز به دید آدم بستگی داره که قبلا گفتم .
این که بچه ت بشینه و ازت سوال کنه میتونه دو تا بازخورد
داشته باشه یا حوصله نداری کلا دایورت هستی و نمیخوای
جواب بدی ، اونموقع میگی واای چقدر حرّافه . بس کن دیگه .
آخر سر هم یا دعوات میشه با کوچول دوست داشتنی یا
فرشته ت با نا امیدی راهشو میگیره میره و
ناراحت میشه ولی بروز نمیده !
دیدم رو که عوض کنم میشه بشینم مثل خودش بچه بشم
ولی بزرگ باشم . اگه تجربه کرده باشی الان متوجه میشی
چی میگم . هم بچه باشی هم بزرگ باشی . یکی بچه
میشه همه ش نق و داد و گریه و بزن بزن . این مثلا میشه
بازی بچگانه ش با بچه ش . یکی بچه میشه ولی بزرگه ،
رعایت داره ، محدوده داره ، مدل و ریتم داره ،
جواب های شیرین با زبون بچه ولی پخته داره !
اینه که بچه بشو ولی بزرگ.
سخته ولی خیلی شیرینه . شییییییرییییییینه
یه چندثانیه تخلیه ذهن لازم داره بعد یه دید زیبا که
بعدش انقدر انرژی میگیری که خواب از سرت میپره و
میای پست میزاری تو وبلاگت که بقیه هم
اینکار رو انجام بدن مثل الان من
بعضی وقتا که حرصمون از بچه هامون درمیاد ،
فکر میکنیم حتما منظور داشته از کارش .
این تو خانواده هایی که چندتا بچه با فاصله های کم دارن
خیلی مشهوده . چون فکر میکنن بچه اولیه ،
کلا یه آدم پخته و بزرگ منشی شده که باید از همه چیش ،
چشم پوشی کنه ! ولی نه .
همه شون بچه اند . بچگی میکنن .منظوری ندارن
که بیان و برن رو مغز شما به جز موارد خاص که
اگه به چشم هاشون نگاه کنید قابل تشخیصه که
از قصد میخواد بره رو مغز یا ناخواسته ست .
در هر دو صورت بچه بشیم و سر به سرش بزاریم حل میشه .
بچه هم راحت میخوابه هم راحت غذا میخوره هم سردرد
نمیگیریم هم کلی مزیت و خواص دیگه داره که
ان شاالله موفق باشیم .شما رو به خدای منان میسپارم
وقتی تجربه های دیگران رو میخونم که چقدر دلنشین بوده واقعا لذت می برم .
مثلا از ازدواج ساده شون نوشتن یا از بچه داری های مادرشون در سن های 40 سالگی .
اینا لذت بخش هستن . نمیدونم شاید برای من اینجوری هست .
شاید یکی دیگه بخونه بگه وااااا تو 40 سالگی بچه آورده ؟؟؟؟
ولی بنظرم این مهمه که دید انسان نسبت به زندگی چقدر شیرین و گذراست
که میدونه این دنیایی که الان توش نفس میکشه یه گذره . اصل ، انجام وظیفه ست .
زندگی انسان به دید آدم بستگی داره . یه کانال عالی دارم توی ایتا .
به نام دوتا کافی نیست . از اطرافیانم هم دیدم که عضوش هستن .
بهتون توصیه میکنم حتما عضوش شید . مطالبش عالی هست .
من متولد دهه 70 هستم ولی شاید برای منی که با تفکر دوتا بسه یا فرزند کمتر زندگی بهتر ،
بزرگ شدم و خودمون هم دو تا بچه بودیم ، الان یه دریچه جدید با یه دید جدید باز شده باشه .
چون بالاخره این تفکر دوتا بسه ، تو گوشه ذهن هامون جا خوش کرده
و داره کم کم از ذهن من و بقیه درمیاد .
من بچه خیلی دوست دارم و میخوام کلی بچه داشته باشم که تو زمستونا
یکیشون از دستشویی دربیاد و لرزون لرزون بره طرف بخاری و از سرما داد بزنه
وااااای یخ کردم در عین حال یکی جلوی تلویزیون با پاهاش داره دوچرخه میزنه
و یکی دیگه موهای عروسکشو شونه میکنه و کلی بچه دیگه .
ولی یه ناخودآگاهی تو ذهنم هست که الان که دوتا بچه دارم ،
و میخوام بیشتر بشن ان شاالله ، انگار میخوام پا روی خط قرمز بزارم .
ولی میدونم که خط قرمزی در کار نیست . این دقیقا مثل یادگیری زبان توی خوابه .
باقیمانده ی افکار فرزند کمتر زندگی بهتر توی ناخودآگاه ما رسوب کرده
و باید این مرز شکسته بشه . چند نفری مثل من که بشکنن بقیه هم مرزشکن میشن .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
"خداوند از این رو پیامبران را بر دیگر مردمان برترى داد که با دشمنان دین خدا بسیار
با مدارا رفتار مى کردند و براى حفظ برادران همکیش خود نیکو تقیه مى کردند."
گاهی وقتا آدم باید با بقیه کمی نرم بشه .
البته " گاهی " نه ! بیشتر وقتا . اگه همه ش در گیر و دار این باشیم که فلانی
چی گفت چرا گفت به کی گفت . منظورش چی بود ، فقط اعصاب خودمون رو داغون میکنیم .
در برهه هایی از زمان ،خیلی هامون ، نیازهایی داریم . گاهی این نیازها باید از طرف اطرافیان
تامین بشه و وقتی میبینی که اصلا تو فکرشون به همچین چیزی فکر نمیکنن
خیلی ناراحت میشی ! این رو تجربه کردم . گاهی با تلفن زدن کسانی ، خوشحال میشی .
حداقل چند دقیقه یا ثانیه ی روزت رو پر میکنن و شاید انرژی بگیری . ولی نباید توقع یه
همچین چیزی رو داشته باشی . چون همه مثل تو فکر نمیکنن . چون همه مثل تو نیستن .
مدل ها ، تفاوت ها ، تربیت ها ، فرهنگ ها ، همه مختلف هستن و این باعث والامقامی و یا
کم ارزشی طرف مقابل نیست که مدلش با مدل تو متفاوته .پس باید نرم شی .
رو پای خودت وایسا . اگه ناراحت شدی ، با خدا در میون بزار . حتی میتونی بگی
خدایا واگذارش کردم به تو ! ولی محرم اسرارت ،خودت باش و خدا !
سنگ صبورت ،قلبت باشه !
گاهی یه رفتارهایی میکنیم که اگه از بیرون میدون نگاه کنیم میگیم شاید
بقیه فکر کنن واسه فلان چیز بوده !!! مثلا میگیم شاید فکر کنن ما پول نداریم ،
در حالیکه اون رفتارمون نشات گرفته از نیت قلبیمون بوده . میگیم شاید فکر کنن
من خشک هستم . در حالیکه برای رضایت همسرم بوده . به این فکر ها نباید اصلا
اهمیت بدیم . چون ما رو از خود واقعیمون دور میکنه ! گاهی به خاطر بقیه که فرهنگ
متفاوتی از ما دارن ، کاری رو انجام میدیم که تو رفتار ما اصلا خوشایند نیست .
پس انجام ندیم . خود واقعی مون باشیم . بدون کلاس گذاشتن ولی با تجربه .
مثلا با بعضی آدما باید یه جور دیگه رفتار کنی . نباید رفتارتان رو مستور بزاری .
با بعضی باید در پرده رفتار کنی . به بعضیا نباید نزدیک شی به بعضیا باید
در ظاهر نزدیک شی . ولی طبق حدیث عمل کنی که به دوستت اونقدری بگو
که اگه دشمنت شد ، دلهره نداشته باشی !
خلاصه که رفتارمون رو خودمون طبق تربیت خانوادگی و تربیت دینیمون ،
مشخص میکنیم . پس خودمون باشیم . هم خود واقعی مون هم سنگ صبور خودمون .
دلم تنگ شده برای نوع چشم هایتان .
برای شفافیت و زلالی وجودتان .
برای نور همه گیرتان .
چقدر پابند دنیا شده ام که دیگر احساس میکنم تا گردن در لجن زارش فرو رفته ام .
غل و زنجیرهایش ، دست و پاهایم را رها نمی کند .
دیگر انگار به دور قلبم حلقه زده .
سخت است .
هر روز دلت برای زیارت شهدا پر بزند ولی گفتم که . غل و زنجیر داری .
امید دارم . امید دارم این نور درخشان شهدا ، آخر سر بشکند این اسارتم را .
در نهایت دوستتان دارم یاران خدایی .
مرا هم خدایی کنید که از اول آرزویی جز این نداشتم و ندارم ان شاالله .
شهادتت مبارک سردار !
وقتی به زندگی شما نگاه میکنم ،میبینم چقدر مهربان بودید
در حالیکه در میدان نبرد، بسیار قاطع و سخت میدیدمتان .
در واقع میتوان با اطمینان گفت شما مصداق کامل و
جامع آیه مبارکه سوره فتح هستید که میفرماید :
وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم
سردار جان !
چه خوب به ارزویتان رسیدید.
همونطوری که دوست داشتید به شهادت رسیدید .
در واقع شما لباس شهادت رو اندازه خودتان کردید .
چرا که شنیده بودم شهادت لباس تک سایزی ست
که هر کس خواهان شهادت است باید خود را سایز آن کند .
درست است این سخن . ولی برای من نه برای شما !
اینقدر شما بزرگ و خالص بودید که هر چه میخواستید همان شد .
حتی از قبل میدانستید که چه می شود .
چه روح بزرگی دارید .
و این روزها و روزها و روزها ، من به دنبال شهادت ،
فقط حرف میزنم و انتظار دارم شهید شوم .
هم به بچه ها و خانواده هایشان سر میزدید
هم در میدان آماده بودید .
هم عبادت هایتان خالصانه بود . و هزار هم دیگر .
سردار !
یاد ذکر یا واسع میفتم که وقت ،حتی برای کارهایم کم می آوردم
و آخر شب با ظاهر ژولیده، باز هم، همه کارهایم وسط زمین بود
و کامل به هیچکدام نرسیده بودم .
الان به جواب سوالی که همیشه
در ذهنم بود رسیدم . مثل تکه های پازل کنار هم .
اگر کار خالصانه باشد ،
به همه چیز میرسی و آن انرژی ای که از کار خالص
به روحت میرسد ، مضاعف است .
خدای تبارک و تعالی ، وسعتی بهت میدهد
که همه کارهایت به اندازه ای که میخواهی باشد
و کامل و طبق حدیث امام صادق علیه السلام :
چون نیت بر انجام کاری قوی باشد ،
هیچ جسمی احساس ضعف و ناتوانی نخواهد کرد .
و تو مصداق همه ی این زیبایی ها و همت ها بودی .
همت !
راه شهید همت گرامی باد که خواب هایش به خواب کیلومتری مشهور بود .
چون شب ها هم در میدان نبرد حاضر بود ،
تنها فرصتی که برای خواب داشت وقتی بود
که با ماشین در مسیر جابجا میشدن .
همتت عالی سردار
و از قطره قطره خونت همت مضاعف ،
بصرت و وحدت به خون هایمان تزریق کردی .
داغ فراقت برایمان جانگداز است
و قطعا برای خانواده ت بسیار بسیار بیشتر و عمیق تر .
خدای بزرگ به همه مان علی الخصوص خانواده ی عزیزت صبر عنایت کند .
درباره این سایت